فهرست مطالب
کتاب، مقاله و گزارش
سخنرانی، مصاحبه و خبر
می توانید از طریق قسمت نظرات این نوشته، با نویسنده وبلاگ تماس بگیرید.
کتاب، مقاله و گزارش
سخنرانی، مصاحبه و خبر
می توانید از طریق قسمت نظرات این نوشته، با نویسنده وبلاگ تماس بگیرید.
کتاب سیر تحولات برنامه ریزی و بودجه ریزی در ایران و جهان توسط آقای محمد کردبچه از با تجربه ترین کارشناسان سازمان برنامه و بودجه کشور در سال 1401 نوشته و توسط انتشارات نورعلم به چاپ رسیده است.
فهرست مطالب
فصل 1. اصول و مبانی نظام بودجه ریزی
فصل 2. برخی از نوآوری های نظام بودجه ریزی
فصل 3. بررسی تطبیقی نظام بودجه ریزی
فصل 4: بررسی تحولات نظام بودجه ریزی ایران
فصل 5. نوآوری های برنامه ششم توسعه در زمینه نظام های برنامه ریزی و بودجه ریزی
شاید دیگر فردی در نظام برنامهریزی کشور پیدا نشود که مانند محمد کردبچه بگوید «من عاشق بودجه هستم.» کسی که بعد از نزدیک به نیم قرن سابقه حضور و فعالیت در متن بودجه نویسی کشور و سازمان برنامه و بودجه با دلخوری و ناراحتی از این سازمان رفته است.
زندگی کاری او نیز همانند هر ایرانی از سال 84 دگرگون شد، در دولت محمود احمدی نژاد او را بازنشسته کردند اما ناچار شدند با او در موقعیت تنظیم کننده بودجه ادامه دهند. در دولت ابراهیم رئیسی کار نیمه تمام را تمام کردند و بی توجه به گنجینه تجربیات او در بودجه نویسی مدرن، با رفتارهای توهین آمیز زمینه ساز خروج او از سازمان برنامه و بودجه را فراهم کردند. او از اتهامی که در دوره جدید مدیریت سازمان برنامه و بودجه به او زده بودند برایمان روایت کرد و از روزهایی که 5 صبح در سازمان حضور داشت و شب ها دیرتر از بقیه سازمان را ترک می کرد. سال هایی که او حالا می گوید در حق خانواده اش اجحاف شده است.
مشروح گفتگو «اکوایران» با محمد کردبچه، از کارشناسان ارشد و سابق سازمان برنامه و بودجه درباره سال های حضورش در متن بودجه نویسی دولت ها و زوایای پنهان جدایی اش از سازمان برنامه و بودجه را بخوانید و ببینید؛
کتاب هفت خوان توسعه در روایت ستاری فر از سازمان تامین اجتماعی حاصل 50 ساعت مصاحبه آقای میکاییل عظیمی و همکارانش با محمد ستاری فر مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی در سال های 1376 تا 1380 است. آنچنان که در پیشگفتار نویسنده کتاب آمده است بنا به خواسته محمد ستاری فر، هدف از نگارش این کتاب خاطره گویی نیست، بلکه هدف بررسی و یافتن کاستی ها و نقصان های نظام تصمیم گیری و دیوان سالاری کشور با استفاده از تجربیات دوران مدیرعاملی وی بر سازمان تامین اجتماعی به عنوان مصادیق و شواهد است.
مطابق اعلام نویسنده، این کتاب مورد نقد و بررسی آقایان رزاق صادق، محسن ایزدخواه و علی حیدری از مدیران تامین اجتماعی و آقایان محسن گودرزی، رضا امیدی، یاسر باقری، سعید مدنی از پژوهشگران کشور، قرار گرفته است.
این کتاب در سال 1398 در انتشارات کویر به چاپ رسیده و دارای 14 فصل به شرح زیر است:
- همراهان نویسنده
- پیشگفتار نویسنده
- فصل 1. تامین اجتماعی آیینه تمام نمای نظام دیوان سالاری
- فصل 2. عبرت هایی تاریخی از پیش و پس از انقلاب
- فصل 3. تدوین اصل 29 قانون اساسی
- فصل 4. در منجنیق حوادث
- فصل 5. سازمان تامین اجتماعی در سال های پس از انقلاب
- فصل 6. انتصاب
- فصل 7. شروع به کار: ستاری فر وارد چه سازمانی شد؟
- فصل 8. بخش بیمه ای (فنی و درآمد)
- فصل 9. بخش درمان
- فصل 10. بخش فرهنگی و اجتماعی
- فصل 11. نظام های پشتیبان مدیریت
- فصل 12. تجربه ای سخت اما راهنما؛ امور استان ها
- فصل 13. بخش سرمایه گذاری
- فصل 14. به استقبال فردایی بهتر با درس هایی از دیروز (جمع بندی)
- پیوست ها
در بین سال های 1975 تا 1978 گروهی از موسسه توسعه بین المللی هاروارد (HIID) به تهران دعوت شدند تا درباره مسائل و مشکلات این شهر به مطالعه و ارائه راه حل بپردازند. نبود کنترل و هدایت برای شکل سه بعدی شهر و رشد بدون برنامه آن یکی از موضوعاتی بود که مورد توجه آنان قرار گرفت. این گروه متشکل از تعدادی اقتصاددان، معمار، برنامه ریز و طراح شهری بود که نتیجه مطالعات خود را در فروردین 1357 تحت عنوان راهنمای هماهنگ شده سیاست طراحی شهری منتشر و مشکلات پایتخت ایران را که در آن زمان جمعیتی در حدود 4 میلیون نفر داشت را از نظر طراحی شهری به تصویر کشیدند. این راهنما در سال 1381 به سفارش شرکت پردازش و برنامه ریزی شهری، شهرداری تهران توسط آقای فرشاد نوریان ترجمه و منتشر شده و در بازار نایاب است.
اسامی اعضای گروه موسسه توسعه بین المللی هاروارد (Harvard Institute for International Development) در ایران در متن این کتاب ذکر نشده است، اما بر اساس جستجوی اینترنتی می توان به نام برخی از آنها به شرح زیر دست یافت:
- Brendan Walsh
- Gerald Scully
- Stephen Guisinger
- Theodore Libeman
دانلود کتاب:
کتاب اندیشه توسعه و برنامه ریزی در ایران و چگونگی تشکیل سازمان برنامه توسط آقای احمد تابش در موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه ریزی تهیه شده و توسط انتشارات سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور در سال 1383 به چاپ رسیده است. محتوای این کتاب اختصاص به بیان پیشینه برنامه ریزی توسعه در ایران و نحوه شکل گیری سازمان برنامه دارد. همچنین در این کتاب به تشکیل کمیسیون اقتصادیات در سال 1303 (نسخه اولیه شورای اقتصاد) و ارتباط بین بانک صنعتی و معدنی و تشکیل سازمان برنامه پرداخته شده است.
فهرست مطالب این کتاب به شرح زیر است:
- پیش گفتار
- مقدمه
- تجددخواهی و توسعه در دوره قاجاریه
- برنامه ریزی و توسعه در دوره رضاشاه
- موانع تکوین فکر برنامه ریزی در دوره حکومت رضاشاه
- سمت گیری در زمینه برنامه ریزی در بحبوحه جنگ جهانی دوم و اشغال ایران
- گام های اساسی در راه برنامه ریزی پس از پایان جنگ
- تشکیل هیئت عالی برنامه و عملکرد آن
- گزارش دکتر حسن مشرف نفیسی راجع به برنامه هفت ساله
- طرح لایحه قانون برنامه هفت ساله در مجلس شورای ملی
- انعقاد قرارداد استفاده از خدمات تخصصی شرکت ماوراء بحار
- تصویب نهایی لایحه قانون برنامه اول هفته ساله عمرانی در مجلس شورای ملی
- آغاز کار سازمان برنامه
- تاثیر عوامل بیرونی در شکل گیری برنامه اول هفت ساله
- موانع و تنگناها در روند برنامه ریزی و تهیه برنامه اول هفت ساله
- منابع
- پیوست ها
- فهرست اعلام
دانلود کتاب:
کتاب شما داستان احمدی نژاد و سازمان مدیریت و برنامه ریزی را روایت می کند و شما احمدی نژاد را در این کتاب گندم نمای جو فروش معرفی کرده اید. چرا؟
من همانطور که در کتاب آورده ام معتقدم احمدی نژاد به آرمان خواهی تمسک جست و از نردبان آرمان ها بالا آمد اما به لوازمش نامتعهد بود. به طور خاص در باب برنامه و بودجه او شعار «اتاق فکر» را سرداد و مایل بود معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی این نقش را بر عهده بگیرد. اگر او به شعارش معتقد می ماند عالی بود، اما شوربختانه ایشان فقط شعار داد و در عمل هیچ گامی برای تبدیل معاونت به اتاق فکر به عمل نیاورد. گویی اصلا طرح و برنامه ای برای آنجا نداشت و صرفا از نقاط ضعف آنجا می گفت تا بتواند این ساختار اداری را از حیز انتفاع ساقط کند.
چرا احمدی نژاد چنان رفتاری داشت و آیا به ایشان حق نمی دهید؟
برای حق دادن به احمدی نژاد باید بیشتر اندیشید. اگر مجموعه پازل های احمدی نژاد را کنار هم بگذاریم، به این باور می رسیم که اصولا احمدی نژاد غالب ساختارهای اداری ایران را کارآمد نمی دانست و لذا ارزش چندانی برای این ساختارها و کارکردهایش قائل نبود.
به نظر می رسد احمدی نژاد اصالتا و در درون، یک باور کلی در باب برخی ساختارهای اداری از جمله سازمان برنامه و بودجه داشت و آن اینکه این ساختارها علیرغم بزرگی نامشان چندان هم بزرگ و سودمند نیستند و بلکه برای پیشرفت و تعالی کشور مضرند. به نظر، ایشان سازمان برنامه و بودجه ای می خواست که در خدمت نوع نگرش او برای تخصیص بودجه باشد. ضمن اینکه به نظر می رسد احمدی نژاد هیچ اعتقادی به برنامه ریزی متعارف نداشته و ندارد. گواه این استنباط من رفتار احمدی نژاد پس از شکل گیری معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی است. او برنامه پنجم را در پیچ و خم های اداری مرسوم رها کرد و چندان اعتنایی بدان نداشت. در باب بودجه هم بعد از گزاردن عزیزی بر راس بهارستان آرام گرفت، چون منویاتش به تمام مبنای عمل و حرکت بود.
با چنین نگرشی، انحلال و تغییر سازمان می توانست طبیعی و با تمرکز بر منطق و دیدمان احمدی نژاد قابل فهم باشد و با این مفروضات می توان به احمدی نژاد حق داد. البته اگر صورت و مخرج کسر را ساده کنیم شاید بتوان کار احمدی نژاد را بدون خرده دانست و به او حق داد. ما نیز تایید می کنیم که غالب ساختارها و تشکیلات اداری عادی ما پوسیده شده اند و ساختارهای عالی ما هم به مرور از فلسفه تشکیل خود دور شدهاند!
با نوع نگرش پژوهنده، محل نزاع بر سر این موضوع نبوده و نیست. حتی اگر بی خاصیت بودن برنامه ها و برنامه ریزی پنج ساله را پذیرفته و تایید کنیم، اما باز هم برای حق دادن به احمدی نژاد نمی توان قاطع بود. باید دانست که سازمان مدیریت و برنامه ریزی و به روز رسانی آن می توانست مددکار بهتری برای رئیس جمهور و کشور باشد. حداقل اینکه از لجام گسیختگی دستگاه های اجرایی می کاست و کارها اندکی بر انتظام جریان می یافت.
حتی می توان کمی با احمدی نژاد همنوایی کرد!
در واقع شاید بتوان با احمدی نژاد هم عقیده بود که برنامه ریزی به سبک متعارف و به سبک فعلی ما ناکارآمد و نظام بودجه هم معیوب است (اگرچه نمی دانیم که آیا نظرگاه احمدی نژاد این اندازه هم عمیق بوده است یا نه چرا که چنین نگرشی کمتر به روشنی از سوی احمدی نژاد تصریح شده است)، اما نقد اصلی اینجاست که احمدی نژاد برای استقرار تعریف مطلوب خودش هم کار شایسته ای نکرد. به عنوان مثال او هیچ گاه از نهاد خودساخته اش، فکر و اندیشه طلب نمی کرد. به علاوه اگر او خیلی راحت انتظاراتش را از این سازمان بر می شمرد، کسی به گمراهی و تحلیل رفتارش مشغول نمی شد!
یک فرضیه تا حدی مقرون به صحت و موید به برخی شواهد این است که اساسا احمدی نژاد یک دستگاه ستادی کوچک می خواست برای ثبت و ضبط و کتابت بودجه که از محمد کردبچه و یکی دو نفر دیگر هم بر می آمد، همچنین نهادی نخبه برای مشورت دهی به او برای برنامه ریزی مطابق با مبانی ذهنی احمدی نژاد. همین! این نگاه مطابق رویه متعارف می توانست پذیرفته شود. کاری که دیگر روسای جمهور هم تا حدی آن را دنبال کردند. او در باب برنامه هم تا حدی توانست منویاتش را دنبال کند. در باب بودجه هم که خیلی آسان توانست کارش را با چند معاون و یک مشاور و مدیر کل دنبال کند، که کرد.
انتقاد به احمدی نژاد به خاطر این کارها نبوده و نیست که البته حقش بود و به صورت ظاهر و با جامه قانون و حقوق نمی شد آن را از اختیاراتش ندانست. گاهی هم میتوان به نگرش های احتمالا غیر رسمی و پنهان او او نیز در باب خاصیت ها و خواص سازمان حق داد. آنچه بخشودنی نیست اینکه او درونش را کتمان می کرد! به علاوه برای او به واسطه جایگاه بزرگش، زیبنده نبود که کوتاه مدت نگاه کند. به همه اینها باید اضافه کرد این را که ایشان هیچ تلاشی نکرد تا نهاد جایگزین مانایی بعد از انحلال، بسازد!
بر عوام الناس خرده ای نیست که به اکنون خود فکر کنند اما رئیس جمهور ایران نباید به امروز کوتاهش فکر کند. او سوگند می خورد که خیلی بلند تر نگاه کند! شاید اگر رئیس جمهور سابق، آن روز و امروز هم خود واقعی اش را اعلام می کرد و از مدل های متعارف سیاست مذموم و مهندسی روانی عبور می کرد، می شد حق را به او داد اما او امروز هم صادق نیست و با همه بی باکی اش، شهامت آن را نداشت که درونش را افشاء کند و به توسعه کشور بعد از پایان دوره اش کمک ماندگاری کند. قطعا همان رفتارهای کوتاه مدت موجب شد که امروز کسی قدردان او نباشد.
او فقط به 4 سال ریاست جمهوری و امروز و فردای کوتاهش فکر می کرد که البته از این حیث او موفق بود مدلش را پیش ببرد، همچنان که دیگر روسای جمهور هم کم و بیش در این حد موفق ارزیابی می شدند. اگر احمدی نژاد آلترناتیو ارجمندی می ساخت و فرآیندها و رویه های قابل فهمی شکل می داد، می شد به او حق داد اما او بسیار زیگزاکی و کج و معوج عمل می کرد. بعید می دانم که او حتی واقعا در پی ایجاد معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی بوده باشد. حتی این نام گذاری هم گمراه کننده بود!
افق احمدی نژاد افقی کوتاه مدت بود. او حتی در پایان دوره خود حرف های پیشین خود را هم نقض می کرد. رفتار او در احیای دانشگاه علوم پزشکی ایران، مصداق بارز این استنباط است. روغنی زنجانی هم از پشیمانی احمدی نژاد از انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی گفته بود و این رفتارهای قبض و بسطی تاکتیکی و کوتاه مدت، برازنده یک رئیس جمهور پرمدعا نبود که قرار بود بهشت برای ما بسازد و بنیادها را اصلاح کند!
عهد او با مردم راستی و درستی، عدالت و مهرورزی بود. اگر احمدی نژاد می توانست از نقاط ضعف هاشمی دور بماند عالی بود. اما او نشان داد گاهی افکارش غلط است. گاهی مسیر را اشتباه می رفت و گاهی اصلا طرح روشنی نداشت.
در باب برنامه و بودجه او هم افکارش کامل نبود و هم مسیر را اشتباه رفت. او فقط در پی حذف یک مانع پیش روی خود بود در حالی که با باور من برای مطیع ساختن نهاد بودجه ای، نیازی به آن همه سر و صدا نبود. بودجه منطبق با مدل و نظرگاه های حتی شخصی رئیس جمهور حق او و پذیرفتنی بود (با تسامح) و استقرار این خواست، نیاز به فضاسازی احساسی و شلیک اتهامات و سواری بر امواج انقلابی گری و ایدئولوژیک نداشت. اتهام سازمان آمریکایی و برنامه غیر اسلامی چه ضرورتی داشت؟ من در کتاب "انحلال نظام تدبیر"، نشان دادم این سخنان بی پایه، سطحی و بد اساس بوده است.
آیا احمدی نژاد جز این نوع کارها و آن مدل رفتاری که شما بدان اشاره کرده اید، گزینه دیگری پیش رو داشت و کار دیگری هم می توانست بکند؟ اگر او درونش را افشاء می کرد می توانست مدلش را پیش ببرد؟ آیا مخالفت کارشناسان امکان این را به او می داد که مدلش را اجرا کند؟
من از منظر آرمان گرایی و آرمان خواهی احمدی نژاد 1384 نگاه می کنم. از احمدی نژاد آرمان خواه انتظار نبود که با دستمال های کثیف، شیشه غبارآلود را پاک کند! انحلال یک سازمان غیر آسمانی چندان مهم نیست. مهم تر این است که نهاد جایگزین آن واجد ارزش و اعتباری نباشد. انتظار این بود که بودجه انتظام یابد و پس از انحلال، دست اشخاص حقیقی و حقوقی بی خاصیت از انبان بودجه کوتاه شود و افرادی عزیز و بی صلاحیت مقسم و کلید دار بودجه نشوند!
نگاهی به چندی و چونی بودجه های تدوین شده پس از امیر منصور برقعی که قطعا با نظارت عالیه رئیس جمهور وقت بود، می تواند نشان دهد که بودجه احمدی نژادی و بودجه ریزی آرمانی پس از انحلال و احتمالا مطلوب رئیس دولت، چگونه بوده است!
شما سازمان مدیریت و برنامه ریزی را معادل نظام تدبیر تعریف کردهاید و انحلال آن را انحلال نظام تدبیر. آیا حقیقتا همین طور هست و احمدی نژاد نظام تدبیر را نابود کرد؟
راستش تیتر کتاب من اندکی ژورنالیستی است اما من در مقدمه کتاب آورده ام که سازمان مدیریت و برنامه ریزی می تواند یک نماد از نظام تدبیر نام بگیرد. من این نهاد را از کژی مبری نمی دانم اما معتقدم در نگاهی حداقلی یک حسابدار فنی برای تراز منابع و مصارف و هزینه های جاری و عمرانی و در نگاهی کمی حداکثری، می تواند برای انطباق بودجه و برنامه کارآمد باشد.
انتقاد اصلی شما به احمدی نژاد چه بود؟
پاسخ این پرسش ما را از بحث در باب کتاب انحلال نظام تدبیر خارج می کند اما برای تغییر فضا و به طور کوتاه وارد این سئوال میشوم. راستش من در سال های احمدی نژاد، یادداشت های زیادی نوشته و در الف منتشر کردم و دیدگاهم برای شما و مخاطبان الف روشن است.
صادقانه این است که من در دوران دانشجویی در شیراز و تربیت مدرس با جناح موسوم به چپ مانوس و هم راستا بودم و با دوستانم در جناح راست ناساز بودم. در طول زمان از فضای سیاسی دور شدم و به سازمان مدیریت و برنامه ریزی پیوستم. این حضور، موجب دوری از سیاست متعارف شد و من کم کم به رسش بیشتری می رسیدم. تجربه فن سالاری و نگاهی فراتر موجب شد درک درست تری از اوضاع کشور و سپهر مدیریت و سیاست کشور به دست آورم.
در واقع گذر زمان و دوری از دوران سیاست ورزی دانشجویی مرا به افق دیگری رساند و من دریافتم که جناح ها و طیف ها در کشور ما چندان هم بدون تورش و انحراف نیستند. به عبارتی توانستم به درکی جامع برسم و پس از آن سعی کردم از جانمایی در یک حلقه خاص اجتناب کنم تا بتوانم آزاد اندیشانه و بدون سوگیری به وقایع نگاه کنم.
به مرور زمان و با تامل در مدیریت و برنامه ریزی، به عنوان یک فرد از آحاد ملت و با علاقه به پژوهش و تحلیل گری به این جمع بندی رسیدم که باید نظام اجرایی کشور و ساختار و مدیریت، تغییر بنیادین بیابد تا بتوانیم به توسعه و ترقی، امید ببندیم. همین دریافت متقاعدم کرد که باید ساختارها، مدیریت و شیوه اداره کشور را تفییر داد. در همین فضای فکری بودم که احمدی نژاد ظهور کرد.
آنچه احمدی نژاد می گفت ما را مجذوب کرد. تصادفا در دوره احمدی نژاد به موقعیت مدیریتی هم رسیدم اما به مرور اعتمادم به ایشان و دولت مهرورز وی رنگ باخت و من یادداشتی با عنوان «من و احمدی نژاد و چینی نازک اعتماد» در الف منتشر کردم که البته برای من گران هم تمام شد! من به زودی دریافتم که احمدی نژاد مقاصدش را کتمان می کند و از دو قطبی هاشمی و گذشتگان، نردبان ترقی برای خود می سازد در حالی که همان روش ها و شیوه های مذموم و بسته را در مدیریت، انتصابات و اداره کشور به کار می گیرد.
انتقاد اصلی من به احمدی نژاد مطلقا به تحریم ها و داستان گروه انحرافی مربوط نمی شد و نبوده است. صادقانه بگویم من به احمدی نژاد در داستان تحریم، هیچ انتقادی ندارم. در جمهوری اسلامی ایران، سیاست خارجی و سیاست هسته ای یک سیاست راهبردی است که توسط نظام تعیین و توسط مجریان و دولت های برآمده از مردم اجرا می شود. این نکته و اصل را این روزها دکتر عراقچی بطور روشن و شفاف در مصاحبه اخیرش با نشریه دیپلمات گفته است. سیاست آن روز نظام مقاومت، و سیاست امروز مذاکره است. مجری سیاست مقاومت احمدی نژاد بود و جلیلی، مجری سیاست مذاکره روحانی و ظریف. البته نظام در اتخاذ سیاست، حرفه ای عمل می کند و ممکن است گاهی از اتمسفر عمومی و آستانه تحمل مردم تاثیر بپذیرد. بنابراین احمدی نژاد موجب تحریم ها نشد بلکه تحریم توسط نظام قابل پیش بینی بود و نظام هزینه آن را محاسبه کرده بود.
اتفاقا من با کوبیدن کور و سیاست بازانه نسبت به احمدی نژاد چه در زمانی که فرمان در دستشان بود و و چه امروز، مخالفم. من احمدی نژاد را سیاه و سفید نمی بینم و مثل بسیاری که اکنون بر بال امواج سوارند، از «گزاردن تبر بر دوش او» گریزانم و از این کار فرصت طلبانه و موجی اجتناب می کنم! انتقاد اصلی من به احمدی نژاد هم در گذشته و هم اکنون، به کارکردش در حوزه مدیریت و اداره کشور مربوط بود. او فاقد جامع نگری، انضباط فکری و فاقد قطب نما بود. او خیلی زود در دام سیاست ماکیاولی گرفتار شد و با مدیریت محفلی و حلقه ای و عزل و نصب های سو دار و ناصواب، کشور را به پرتگاه رساند. من در همان سال ها با یادداشت هایی با عنوان «تدبیر در مغاک»، «مدیریت به سبک ایرانی»، «داستان انسان ها و گاوها» و «مجلس ترحیمی بگذارید برای مرگ حقیقت» و بسیاری از دیگر یادداشت ها، توصیفاتی از آن زمان داده ام. به علاوه نگاهی به برخی کارهای احمدی نژاد از جمله در انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی، دانشگاه علوم پزشکی ایران، برخورد نادقیق و محاسبه نشده با دانشگاه آزاد اسلامی از دیگر مواردی است که من بدان ها پرداختم و معتقدم بسیاری از همین شیوه ها باعث شد که او کم کم از اوج فاصله بگیرد و به افول برسد. در یک جمله از منظر من احمدی نژاد بد عمل کرد و این مستقل از موضوع تحریم است.
برگردیم به بحث پیشین و انحلال و سازمان مدیریت و برنامه ریزی. نگاه شما به کارنامه روحانی در باب سازمان مدیریت و برنامه ریزی چیست؟
مایلم یک پاسخ کلی به شما بدهم. حق این است که بگویم روحانی بر امواج انتقادات فزاینده بر احمدی نژاد سوار شد و من این دولت را دولت حداقلی توسعه و تدبیر می دانم که لاجرم باید می آمد تا دوران گذار از احمدی نژاد مدیریت شود. هر کس دیگری هم که می آمد باید با وعده عبور از احمدی نژاد می آمد تا مقبول مردم شود. انتقاد من به احمدی نژاد این بود که تدبیر را به مغاک افکنده است، اما دولت روحانی را هم دولت آرمانی تدبیر نمی دانم.
به باور من در پایان دوره روحانی ما به 1384 بازخواهیم گشت. 1384 از جهاتی سال خوشی است اما سال آرزو و امید ما هم نیست. اگر ممیزی شما سخت نباشد و مخاطبان شما حال و حوصله تحلیلی داشته باشند می گویم که دولت روحانی دولتی است که از شکاف نظام و توده یا نظام و نخبگان، بهره گرفته و زندگی می کند! دیدمان و ویژن من در چارچوب نام گذاری های موجود، قابل چیدمان نیست.
من به حاکمیت جریان سوم متمایلم. به باور من ایران امروز شدیدا به جریان سوم نیازمند است. اکنون عقربه ساعت قوه مجریه ما در 1384 قرار گرفته است. این اجبار شرایط است و گریز ناپذیر. احمدی نژاد اگر به آنچه که در باب اصلاح مدیریت و ساختارها گفته بود، پای بند می ماند و می خواست و می توانست، شاید امکان داشت که 84 را به 94 برساند اما کاری کرد که دولت یازدهم خود را برای رسیدن به 1384 هم درمانده اعلام می کند! برای عبور از 1384 در سپهر سیاست و مدیریت ایران باید طرح نویی در انداخت.
به علاوه به باور من نظام جمهوری اسلامی ایران هم برای مانایی، به جریان سوم نیاز دارد. جریانی که به خویشتن انقلاب اسلامی 1357 رجوع کند و به منشور نوفل لوشاتو پای بند و مومن باشد و در عین حال، وابستگی مشعوفانه و قبیله ای به نام های بی مسما و جریان های بادکنکی چپ و یا راست متعارف هم نداشته باشد.
چه چیزی شما را به جریان سوم متقاعد کرده است؟
- نظام مدیریت حلقه ای و انتصابات قبیله ای و باندی مخرب در طی سال های گذشته و اخیر
- کارکردهای مدیران در نظام پیش گفته و نظام موجود
- جریان رو به تزاید فساد و فاصله بسیار با آرمان های مصرح در بیانیه های بنیانگذار نظام و روح مطالبات مردم در انقلاب اسلامی 1357
- بحران ناکارآمدی
- بحران های اندیشه ای و اجتماعی
- حضور کم فروغ اندیشمندان، متخصصان و فن سالاران صالح در نظام اجرایی و مدیریتی کشور
- اداره گران کشور
- فقدان نظام رصد و پایش کشور
رویکرد شما در کتاب «انحلال نظام تدبیر»، آرمان خواهانه و اصلاح طلبانه است. آیا به نظر شما انتشار این آثار تاثیری هم در اصلاح روندها دارد؟
سوگمندانه می گویم که خیر! متاسفانه آرمان خواهان چندان کامیاب نیستند و آرمان خواهی نیز همین طور. سخت تر انتظار اشاعه و تحمل این نگرش در ساختارهای متصلب قبیله ای و بوروکراتیک اداری موجود است. آرمان خواهی به غلط یا درست در برابر واقع گرایی قرار گرفته است و خیلی زود ضربه فنی می شود. دولت فعلی نیز بیش تر به واقع گرایان متمایل است تا آرمان خواهان!
اندوه بار است که ما سطح سازمان های اداری بالقوه فرا نگر را هم به حد یک سازمان ثبت احوالی یا یک سلسله مراتب نظامی و پادگانی تقلیل داده ایم و اندیشه ورزی آرمان خواهانه با اتهام مقابله با نظم موجود، به سرعت به کناری افکنده می شود. در این شرایط، خیلی به ارزشمندی این رویکردهای آرمانی در اصلاح روندها باورمند نیستم. به نظرم این نیز یکی از ویژگی های مذمومی است که ما را ناکارآمد کرده است و موجب می شود کشور ما چندان به جلو نرود!
باور کلی من این است که نویسندگان و پژوهشگران آرمان خواه اگر به جریان های پرفشار متصل نباشند، ره به جایی نمی برند. کلی تر هم اینکه زوال و بقای دولت ها و حکومت ها نیز در ایام معاصر با مبارزات آرمان خواهانه نسبت وثیقی ندارد. تنها حسن این نگرش ها، تاثیرات بلندمدت در اذهان آدم ها و سپهر شخصی اندیشمندان و تحلیل گران است و این مستقل از تاثیر در روند موجود و ساختارهای پهن پیکر ناکارآی موجود است!
قضاوت اکنون شما در باره نقش و کارکرد سازمان مدیریت و برنامه ریزی چیست؟
نگاهی به آنچه گذشت نشان می دهد که ایجاد سازمانی برای مدیریت و برنامه ریزی کشور به الزاماتی نیاز دارد که به نظرم آن الزامات فراهم نیست. این سازمان شاید در یک وضعیت آرمانی و بالقوه بتواند یک سازمان فرا نگر باشد و مسئول رصد مسیر و ساختارها باشد: رصدگر توسعه ایران! در چنین نقشی، سازمان مدیریت و برنامه ریزی می تواند البته نهادی ما بین دولت و نظام باشد. همچنین به مرکزی از تجمع نخبگان هوشمند فراکاو و آینده نگر تبدیل شود.
اما این نگاه آرمانی و به نظرم به دلایلی که در این مقال نمی گنجد حداکثری و غیر ممکن است. شاید بهتر آن باشد که فتیله آرمان و قله را موقتا پایین بکشیم و فقط به یک نگاه حداقلی اکتفا کنیم. اینجا عرصه، عرصه جدال آرمان های دشوار آینده نگرانه و و واقعیت پیش رو است که به نظرم مثل همیشه واقعیت خود را بر فضای آرمانی تحمیل میکند!
واقعیت این را تحمیل می کند: ما به سازمانی برای توزیع پول و بودجه حاصل از نفت و دیگر درآمدها نیاز داریم. سازمان برنامه و بودجه باید این را کتابت کند و جمع و تفریق آن را به رئیس جمهور ارائه کند. برای توزیع این بودجه هم مدل کارآمدی جز «وضع موجود» و «آنچه که پیش می آید» نداریم. آنچه که به عنوان تسهیم بودجه برای طرح ها و بخش های مختلف حاصل می شود، تابعی تجمعی است از: اولویت های رئیس دولت + فشار دستگاه ها و نهادهای پرفشار + نیازهای منطقه ای و محلی مردم و نمایندگان مجلس + چانه زنی های سطوح و ارکان متنوع + درخواست های دستگاه های اجرایی.
بنابراین سازمان بودجه می تواند یک بودجه ای در چارچوب وضع جاری کتابت کند و آن را به رئیس دولت و مجلس تقدیم کند. در باب برنامه هم به نظرم اساسا کارآمدی آکادمیک برنامه در وضع جاری به شدت زیر سئوال است و فقدان آن هم لطمه ای به کشور نمی زند. در فرصتی خاص به شما نشان خواهم داد که برنامه ها در ایران کارکرد ویترینی دارند و شرایط ما با تدوین برنامه های پنج ساله سازگار نیست مگر اینکه برنامه های یکساله ای تدوین کنیم که می تواند همان بودجه سالانه باشد!
بنا بر آنچه که گفته شد، لاجرم باید با تلخی باور کرد که باید از اتوپیا، آرمان، آرزو و رویاها فاصله بگیریم و به واقعیت تمکین کنیم! واقعیت عریان این است که در طی همه این سال ها، بودجه کتابت کردیم و برنامه هفت ساله و پنج ساله نوشتیم اما همچنان اندر خم یک کوچه ایم، و این نه به واسطه سازمان برنامه و بودجه بلکه به واسطه سپهر کلان و ساختارهاست.
به اقتضای واقعیات پیش چشم، شاید تقلیل نقش سازمان برنامه و بودجه به ابزار برنامه و بودجه دولت یا تبدیل آن به نهاد پایشگر حرکت دولت بتواند نسخه خوبی باشد آن هم به شرطها و شروط ها! اما قاعدتا نمی توان از این سازمان ذیل رئیس دولت، انتظار تسلط یا حتی نظارت بر دیگر اجزا و قوای مهم از جمله قوای قضایی، نظامی، انتظامی، امنیتی، دیپلماسی، صدا و سیما و ... را داشت. حتی شاید واقع گرایی تمام این باشد که نقش و کارکرد این سازمان به کتابت بودجه با روند متعارف تقلیل یابد و عملا از پایش گری فرا نگرانه نیز دست بر دارد!
آقای فتح اله آقاسی زاده در این کتاب به بررسی انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی در دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد پرداخته است. کتاب در پنج بخش و چهارده فصل به شرح زیر تدوین و توسط انتشارات روزنه به چاپ رسیده است.
مقدمه/ پیشگفتار
بخش اول:
فصل 1: از آرامش تا انحلال
فصل 2: انحلال؛ مهندسی اقدامات
فصل 3: انحلال؛ ورود برقعی با ماموریت مشخص
بخش دوم: انحلال؛ چرایی
فصل 4: آیا سازمان برنامه آمریكایی بود؟
فصل 5: آیا سازمان برنامه طاغوتی، غیرانقلابی و غربی بود؟
فصل 6: مبانی نظری برنامه چهارم چه بود؟
فصل 7: اخلال در پیشرفت و مانع دستگاه های اجرایی
فصل 8: مخالفت ها، کار کارشناسی، خلق و خوی مغرورانه، فساد و ...
بخش سوم: انحلال؛ ابعاد و عرصههای تغییرات ساختاری
فصل 9: تغییرات شوراها و شورای اقتصاد
فصل 10: تغییرات تشكیلاتی و مدیریتی
فصل 11: تغییرات نیروی انسانی، ساختمان ها، آموزش نیروی انسانی
فصل 12: تغییرات موسسه
بخش چهارم: مهندسی تدوین و تصویب بودجه سالانه
فصل 13: انحلال؛ تغییرات در ماكت و محتوای بودجه سالانه
بخش پنجم:
فصل 14: انحلال؛ نقشآفرینان
"انحلال نظام تدبیر" عنوان کتابی است که به تازگی توسط نشر روزنه و به اهتمام دکتر فتح اله آقاسی زاده منتشر شده است. این کتاب به طور اختصاصی به پرونده انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی در دوره دولت نهم پرداخته است و ابعاد و زوایایی از موضوع را بررسی و پیش چشم پژوهندگان حوزه مدیریت و برنامه ریزی نهاده است. به بهانه انتشار این کتاب و نیز همزمانی با فعالیت های برنامه ششم توسعه کشور، فرارو گفتگویی با دکتر آقاسی زاده انجام داده که در ادامه می خوانید.
آقای دکتر! عصاره یافته هایتان در پرونده انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی که در کتاب "انحلال نظام تدبیر" بدان پرداخته اید، چیست؟
سازمان برنامه و بودجه در ایران قدمتی طولانی دارد. اولین برنامه پنج ساله توسعه کشور بعد از انقلاب برای دوره زمانی 1368 تا 1372 تعریف و تدوین شد و از آن پس، در دوره های مشابه برنامه های دیگر تهیه و تصویب شد:
- برنامه اول توسعه 1368 تا 1372
- برنامه دوم توسعه 1374 تا 1378
- برنامه سوم توسعه 1379 تا 1383
- برنامه چهارم توسعه 1384 تا 1388
- برنامه پنجم توسعه 1390 تا 1394
این روند برنامه ریزی در واقع استمرار روند متعارف برنامه ریزی پیش از انقلاب بود که با وقفه ای آغاز شده بود. قبل از انقلاب نیز پنج برنامه تهیه و اجرا شده بود:
- برنامه هفت ساله اول 1327 تا 1334
- برنامه هفت ساله دوم 1334 تا 1341
- برنامه سوم 1341 تا 1346
- برنامه چهارم عمرانی 1347 تا 1351
- برنامه پنجم عمرانی 1352 تا 1356
- برنامه ششم هم برای دوره زمانی 1357 تا 1361 مدنظر قرار گرفته بود که با وقوع انقلاب اسلامی به آغاز و فرجام نرسید.
این سابقه نشان می دهد که سازمان برنامه و بودجه یکی از پایههای نظام رشد و توسعه ایران در طی این سال ها بوده است. صرفنظر از کارکردها و دستاوردهای 67 سال برنامه ریزی در ایران، برنامه و بودجه غالبا سوژه بحث انگیز و داغی بوده است. دوره ریاست جمهوری دکتر احمدی نژاد هم از منظری یک دوره ویژه و یگانه است، چرا که ایشان چنین بیان می کردند و می گفتند که مایلند ریل برنامه ریزی متعارف کشور را تغییر دهند.
من عضوی از خانواده برنامه و بودجه کشور هستم که تغییرات در این سازمان در دوره احمدی نژاد برایم جالب و قابل تعقیب بود. حضورم در بهارستان و رسش تدریجی ما در فضای برنامه و بودجه، مرا به بررسی پرونده انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی توانا و ترغیب می کرد. نتیجه این بررسی، کتاب "انحلال نظام تدبیر" است. حاصل اهم یافته هایم در این پرونده، چند گزاره جدی و قابل تامل است:
1. احمدی نژاد به اتکای سوابق و تجاربش مایل بود این سازمان، در زمان ریاست جمهوری اش کوچک و کوچک تر شود. بنظر می رسد احمدی نژاد این سازمان را مخل توسعه کشور می دانست.
2. احمدی نژاد شخصا خود را واجد نگرش های لازم برای سکانداری برنامه و بودجه می دانست و ضرورتی نمی دید سازمان مستقلی برای برنامه و بودجه وجود داشته باشد یا حداقل برای احمدی نژاد برنامه و بودجه ای مستقل بنویسد.
3. از منظر احمدی نژاد و به اتکای قانون اساسی، اختیار برنامه و بودجه در دستان رئیس جمهور بوده و سازمان برنامه و بودجه موظف به اجرای مدل رئیس جمهور است.
4. احمدی نژاد برای اجرای مقاصدش، ترجیح داد سازمان را به معاونت تبدیل کند و سطح و هدف آنرا از راهبری توسعه به کارگزاری توسعه منطبق بر دیدگاه رئیس دولت تغییر و تقلیل دهد.
5. احمدی نژاد سازمان را مخل اهدافش تلقی می کرد و کارگزاران آن سازمان را مومن به مدلش تشخیص نمی داد یا بدانها اعتماد نداشت. برای همین ترجیح داد در پناه یک فضاسازی ارزشی و ایدئولوژیک، به تخریب سازمان یا تقلیل ارزش آن بپردازد و معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی را جایگزین آن نماید.
از منظر جنابعالی، اقدام احمدی نژاد گامی به پیش بود یا یک عقب گرد محسوب می شود؟
من در کتابم به تفصیل به این موضوع پرداخته ام. احمدی نژاد مطابق قانون اساسی برای هرگونه تغییر در نظام اجرایی تحت فرمانش، مختار بود. به علاوه سازمان مدیریت و برنامه ریزی هم سازمانی آسمانی نبود که تغییرش برای کشور خط قرمز باشد. من به ذات تصمیم یک رئیس جمهور در انحلال یا تغییر یک ساختار تشکیلاتی که اختیارش با ایشان است، ایراد و انتقادی ندارم. از منظر من که درکتاب بدان پرداخته ام، مدل احمدی نژاد رازآلود، فاقد صداقت و واجد دو انتقاد بزرگ بوده است:
اول اینکه ایشان و همراهانش با سوار شدن بر امواج انقلابی گری، مدل شان را اجرا کردند که بنظرم این از منظری آرمانی، صادقانه نبود. طرح اتهاماتی چون سازمان غیرانقلابی یا آمریکایی منصفانه هم نبود. احمدی نژاد خیلی ساده می توانست انحلال این سازمان را اعلام کند و ضرورتی برای آن ادبیات سازی ها نبود. او به واسطه فضای موید آن سال ها و پشتیبانی های مستحکم غیر قابل خدشه، می توانست خیلی ساده و رو راست بگوید من خودم مایلم حوزه برنامه و بودجه را راهبری و مدیریت کنم.
انتقاد دوم اینکه احمدی نژاد در ساختن بنای جایگزین، هیچ اهتمامی مصروف نکرد و عملا با گماردن چهره فاقد پارادایم روشنی چون ابراهیم عزیزی، اندازه و محتوای معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی را به کمترین حد ممکن در ساختار اداری ایران تقلیل داد. حق این بود که از تغییر سازمان یا انحلال آن، اتاق فکر و اندیشه ای حداقل در قوه مجریه شکل گیرد اما قطعا احمدی نژاد برای این کار هیچ قدمی نگرفت و این در حالی بود که او ادعای تشکیل اتاق فکر و اندیشه را داشت.
اقدام احمدی نژاد اگر عالمانه و هوشمندانه مدیریت میشد و اگر او خود به آرمان هایش مومن می بود و آرمان ها را به عنوان ابزار و پوسته تبلیغاتی اقداماتش بکار نمی بست، می توانست اقدام مبارکی باشد اما آنچه که او انجام داد، برای او نان داشت اما برای ایران آب نداشت! از احمدی نژاد با آن همه شعار و داعیه مدیریت جهانی و اخلاق و مهدویت، آن رفتار پسندیده نبود. به علاوه احمدی نژاد آرمان ها را هم لگد کوب کرده بود. حاصل کار احمدی نژاد اکنون خود را نشان داده است. سازمان مدیریت و برنامه ریزی فعلی برای قرار گرفتن در مدل مطلوب، به سال ها ممارست نیاز خواهد داشت و برای رسیدن به وضع حداقلی به ده ها اصلاح بنیادی نیاز خواهد داشت.
جناب آقاسی زاده! با برآمدن دولت تدبیر و امید، شرایط سازمان چگونه است؟
راستش من از دولت تدبیر و امید، انتظاری بیش از آنچه که تاکنون رخ داده است نداشته و ندارم. در نگاه من دولت روحانی یک دولت حداقلی برای حرکت به سمت تعالی و توسعه است. شاید بهتر باشد نگاهم را همسو با نگاه دکتر رنانی عزیز بدانم. رنانی باورش این است که دولت روحانی، توانایی اینكه كشور را از بحران خارج كند، ندارد.
من البته دولت روحانی را دولت اضطراری می دانم. دولتی که به اجبار شرایط، باید بعد از دوره احمدی نژاد شکل می گرفت تا مدل احمدی نژاد مختومه اعلام شود. دولتی که باید می آمد تا نظام امکانی برای بازسازی بیابد چرا که دیگر امکان استمرار آن مدل وجود نداشت. به علاوه بنظر من مدل احمدی نژادی فقط از احمدی نژاد ساخته بود و هیج دولتی حتی اگر سعید جلیلی و حداد عادل هم در دور یازدهم می آمدند، امکان اجرا و استمرار آن مدل، دیگر وجود نداشت.
روحانی از منظری خیلی خوش شانس بود که توانست سکاندار کشور بعد از احمدی نژاد باشد. برای اینکه دیگر همه به نمره 10 هم راضی بودیم و نمره 20 در مخیله ما هم نبوده و نیست. امروز دیگر کسی توقع نمره 20 از روحانی ندارد. قبولی با تک ماده هم پذیرفتنی است! با چنین نگرشی من جایگاه سازمان مدیریت و برنامه ریزی در دوره روحانی را نیز جایگاهی حداقلی می دانم. آنچه که از آغاز دوره روحانی تاکنون بر این سازمان گذشت نیز همین را نشان می دهد. این البته نگاه من آرمانگرا هست؛ اما اگر گروهی با نگرش و عینک واقع گرایانه بنگرند، احتمالا وضعیت موجود را نسبت به دوره احمدی نژاد، خوب توصیف خواهند کرد.
از طرفی یک نکته را هم باید در نظر داشت و آن اینکه سازمان برنامه در دوران هشت ساله احمدی نژاد از توان بالقوه اش فاصله گرفت و روند تهی شدن جریان اندیشه و تفکر در آن به سمت نزولی حرکت کرده است. برای همین اکنون سازمان مدیریت و برنامه ریزی از حیث توانمندی اندیشه ای و نگاه توسعه ای در تراز بالایی قرار ندارد و گواه این وصف اینکه غالب مدیران میانی و در مواردی خاص، معاونین سازمان با نگاه مدیریت عملیاتی و اداری و با کارکرد و ستاده های مکانیکال، تعریف و چینش شده اند. شاید بتوان امیدوار بود در سال های آتی سازمان به نقطه مناسب تری برسد که البته این تابع دیدگاه و شخصیت رئیس جمهوری است که سازمان ذیل ایشان، قرار می گیرد. اگر این دوره گذار به خوبی طی شود، همچنین رئیس جمهور بعدی بخواهد و بتواند، شاید بتوان به یک سازمان ارگانیک فکر کرد!
در یادداشت هایی که از شما منتشر شده و همین طور در مقدمه کتاب انحلال نظام تدبیر، شما از منظر آرمانی تحلیل کرده اید و اینجا نیز بر نگاه آرمانی خود تاکید دارید. در نگاه آرمان گرایانه شما، نقطه حداکثری سازمان برنامه کجاست؟
من این روزها در میانه آرمان و واقعیت معلقم! ستاده و مدیریت دولت دهم و یازدهم، و فهم سپهر سیاست و مدیریت ایران، مرا در نگاه به آرمان ها مردد کرده است! آرمانگرایی حکم می کند که سازمان برنامه و بودجه، سازمانی برای برنامه و بودجه منطبق بر برنامه باشد، اما واقعیت این است که کشور ما به گریز از برنامه و بودجه منطبق بر برنامه، تمایل بسیار دارد. آرمانگرایی حکم می کند که قطار بودجه ما هر سال فربه و فربه تر نشود، اما واقعیت چیز دیگری را تحمیل میکند. هر سال متقاضیان بیشمار و گاه متنفذی داریم که مایلند بر قطار بودجه سوار شوند و کوپه و واگنی را تملک کنند.
آرمانگرایی این است که برنامه توسعه کشور اگر مورد اجماع همه ارکان نظام است، تابع دولت ها نباشد اما واقعیت این است که دولت ها به اتکای رای شان از مردم، نگرش ها و دیدگاه خویش را مبنای عمل خود و کارگزارانش قرار می دهند. واقعیت تلخ اینکه گاه تغییر دولت ها در کشور ما آن اندازه متفاوت از قبل است که برخی حتی از واژه کودتا هم استفاده کرده اند. این وضع را در نوع نگاه به برنامه چهارم دقیقا تجربه کرده ایم.
متاسفانه هر چه بیشتر جلو می رویم روند افول آرمان ها شتاب می گیرد و واقع گرایی، آرمان ها را به مغاک می افکند. بنظر من نگاه آرمانگرایانه کم فشار افراد ایده آلیست و آرمان گرا، در تصادف و مواجهه با نگاه واقع گرایانه پرفشار قدرت مسلط در سیستم اداری، عملا در هم می شکند و شکست می خورد. آرمان گرایان هم با برچسب ناهمسو به کناری افکنده می شوند. بنظر من مرگ سازمان برنامه یا فراز و فرودهای بنیان برافکنش در طول زمان قبل و بعد از انقلاب، هم ناشی از آرمانگرایی مومنان به برنامه و بودجه است! من در مطلبی با عنوان "مصائب یک سازمان سرگردان" مفصل از این مصیبت مایوس کننده نوشته ام. این پارادوکسی لاینحل است که سازمانی ذیل رئیس دولت، مسئول توسعه کشور است!
سازمان برنامه ای ها عموما اینگونه می اندیشند و این آرمان شان است؛ اما واقعیت چیز دیگری را تحمیل کرده است. واقعیت هایی که گاه منجر به اصطحکاک این سازمان با دولت یا نظام شده است. تغییر تقویم شمسی به شاهنشاهی قبل از انقلاب و داستان مترو و نیشکر خوزستان بعد از انقلاب دو مصداق این پارادوکس تضاد ساز است.
من فکر می کنم اساسا آرمانگرایی در ساختار اداری چالش برانگیز است آنهم برای سازمانی که تصور کند مسئول توسعه کشور و راهبر حرکت اقتصادی اجتماعی کشور است. تجربه نشان داده است دولت ها و نظام، تمایل ندارند سازمان بوروکراتیک تحت فرمان شان که مملو از فن سالاران و متخصصان تک بعدی هستند، به آرمان ها ممزوج شود؛ بلکه آنها انتظار دارند کارشناسان و مدیران، فن سالارانه و واقع گرایانه در جهت آرمان های مصوب و تعریف شده شاهنشاه (قبل از انقلاب) یا رئیس دولت (بعد از انقلاب)، حرکت کنند و از اجتهاد در آرمان ها و اهداف به شدت دوری گزینند. راز برخورد شاه و احمدی نژاد با سازمان برنامه نیز همین بود.
جمع بندی اکنون من این است که در فضای موجود و در چارچوب و مختصات سیاسی و اداری اکنون ما، سازمان برنامه و بودجه نمی تواند به آرمان های مستقل فکر کند. حداکثر کارکرد کنونی این سازمان می تواند رد و بدل کردن موافقتنامه ها و جمع و تلفیق بودجه ها در چارچوب وضع جاری باشد. شاید برنامه در حد ویترین هم بتواند در شرح وظایف کارهایش قرار داده شود.
نگاه و نظر شما در باره برنامه های پنج ساله چیست؟
اتفاقا پرسش جالبی است که با جملات قبلی ام مرتبط است. من فکر می کنم گاهی لازم است در مورد آرمان هایمان بیشتر اندیشه کنیم. آرمان های نامناسب، منابع را با بازده اندک مواجه می کند.
گاهی آرمان های ما خیلی معتبر نیستند و نیازمند بازسازی اند. عدم تعریف امروزی از آرمان ها و عدم نوسازی شان موجب می شود آنها در برابر واقعیت ها کم دوام باشند. به عنوان مثال ما در سازمان برنامه و بودجه بر مقدس بودن برنامه ها تاکید می کنیم و این آرمان را مکرر زمزمه می کنیم؛ اما واقعیت این است که این تقدس دیگر قابل باور نیست. در واقع عدم تغییر در فرمت و محتوای برنامه ها، کم کم موجب شده است اعتقاد به برنامه ها کمرنگ شود و امروز در حد یک مناسک یا یک آیین اداری تقلیل یابد.
واقعیت این است که برنامه ریزی یک آرمان درست و حقیقی است اما این آرمان باید نوسازی شود و با مختصات جدیدی تعریف شود. استمرار مدل متعارف برنامه و برنامه ریزی دیگر روا نیست. در اتمسفری که در آن قرار گرفته ایم، از برنامه ریزی متمرکز پنج ساله حکم محور، نمی توان دفاع کرد. ما امکان برنامه ریزی پنج ساله را نداریم. در اتمسفر همیشه متغیر سیاسی و اقتصادی ما و نوع نگاه ما به دنیا و نگاه دنیا به ما، همینطور ساختار چند بخشی و چند پاره چون نظام-دولت، دولت-مجلس، دولت-مردم، چندان نمی توان به طراحی برنامه های یکپارچه و منسجم در اتمسفر سیال و متحول، امیدوار بود. البته این را هم بگویم که گاه برای ما روشن نیست که ما از برنامه دقیقا چه می خواهیم و چه نمی خواهیم. من معتقدم برنامه ریزی کنونی و برنامه هایی که با فرمت و محتوای متعارف بدان مشغولیم، باید مختومه و منسوخ شوند.
برنامه ریزی و برنامه ها در ایران کارکرد ویترینی و تزیینی پیدا کرده اند. همین موجب شده است اقدامات یک شبه برنامه ای اتفاق افتد که برنامه ها را خنثی می کند، اقداماتی که گاه ناشی از برنامه ریزی جامع است. ابربرنامه هایی چون برنامه های جامع مسکن یا مدیریت حمل و نقل یا هدفمندی که در طول زمان ساخته و تصویب می شوند، برنامه های مصوب را ضربه فنی می کنند. این نکته در قبل از انقلاب نیز مصداق داشت. اصلاحات ارضی به یکباره رخ نشان داد و برنامه را بلعید!
به همه اینها این پرسش ها را هم اضافه کنیم که آیا اگر برنامه نمی داشتیم این اندازه توفیق حاصل نمی شد؟ برنامه برای این ساخته می شود که چالش های آینده را پیش بینی و مدیریت کند. اگر برنامه های ما کارآمد بود چرا نتوانسته ایم بیکاری و اشتغال را مدیریت کنیم؟ چرا نتوانسته ایم در باب جمعیت و کهنسالی یا جوانی جمعیت، درست تدبیر کنیم؟ این چگونه برنامه ای است که از حل معضلات آموزش و پرورش و آموزش عالی ناتوان است؟
برنامه های ما به مجموعه ای از احکام تقنینی یا تاکیدی فروکاسته شده است که اگر هم نمی بودند با قوانینی معمولی و در چارچوب وظایف جاری دستگاه ها البته با تعریف و تفسیر موسع از وظایف، قابل تحقق بوده اند. گاهی هم البته احکام برنامه خود به ابزاری برای ایجاد تشکیلات و وظائف زائد، همین طور رانت های بودجه ای ناصواب منجر شده است و دستگاه ها به توسعه چتر تشکیلاتی خود پرداخته اند و این مستقل از کارآمدی آنها بوده است. در باب ضرورت نوسازی برنامه ریزی از باب محتوا و ساختار می توان بیشتر سخن گفت. بن مایه دیدگاه من این است که باید برنامه ای برای برنامه هایمان داشته باشیم. مفروض گرفتن نظام فعلی برنامه موجب شده انحرافات عمیق جدیدی شکل بگیرد.
اجازه بدهید تجربه برنامه پنجم و ششم را مثال بزنم. من در برنامه پنجم دبیر برنامه در بخش کشاورزی بودم. یادم هست که همه تاکید متولیان برنامه این بود که مطابق نظر رئیس جمهور وقت، برنامه مساله محور شود و چند مشکل ویژه از مشکلات کشور احصاء، هدف گذاری و حل شود. به عبارتی تمایل بر این بوده که برنامه مشکل محور تعریف شود و از گسترده شدن برنامه اجتناب شود. تعبیر این بود که برنامه جامع نمی خواهیم. اما واقعیت این است که علیرغم تمایل همه دبیران برنامه، و معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی، این آرزو هیچ گاه محقق نشد و برنامه تحت تمایل شدید دستگاه ها و در اتمسفری که می شناسیم، تبدیل به کشکول جامع دستگاه ها شد. این نقیصه بدان سبب بود که برنامه را حکم محور ساخته ایم. احکامی که عملا با گنجانده شدن در برنامه، عموما برای دریافت بودجه و تشکیلات دستگاه های اجرایی و نهادها و اشخاص به کار گرفته می شوند و در نهایت با گنجاندن هر حکمی در برنامه عوایدی غیر ضروری برای دستگاه ها ساخته می شود.
در برنامه ششم نیز مشابه این اتفاق از زاویه و با مدلی دیگر، در حال شکل گیری است. در کنار «برنامه بخشی» که همه حوزه ها و دستگاه ها در قالب شوراهای برنامه ریزی و به صورت متعارف و مشابه برنامه های قبلی، بدان مشغول می شوند، ترمینولوژی جدیدی تحت عنوان موضوعات خاص تعریف شده که بیم آن می رود عملا برنامه را به انحراف بکشاند. احتمالا آنقدر عناوین این موضوعات خاص وسعت خواهد یافت که خودش تبدیل به یک برنامه جامع یا ضد برنامه خواهد شد.
آقای دکتر! آیا در کتاب تان به این پرسش پرداخته اید که چرا علیرغم همه توانمندی های بالقوه و تلاش های بسیار، مدیریت و برنامه ریزی ما چندان کارآمد نبوده و نیست؟
من در کتاب "انحلال نظام تدبیر" در مورد علل به نتیجه نرسیدن تلاش های سازمان مدیریت و برنامه ریزی سخن گفته ام. به نظر من کارآمدی سازمان مدیریت و برنامه ریزی، همین طور کارآمدی دولت و حکومت ما مستلزم طراحی منظومه ای منسجم از نظام تدبیر است. نظام تدبیر ما به شدت مخدوش و متزلزل است. این نکته ای است که بسیاری از اندیشمندان ما چون رنانی، ستاری فر، نیلی، مردوخی و مرحوم عظیمی به نوعی صریح بدان اشاره کرده بودند و این روزها نیز با نومیدی از آن سخن می گویند.
سازمان برنامه یک نماد و یک جزء از نظام تدبیر است اما برای نیل به یک حکومت مدبرانه و حکمرانی خوب، به الزاماتی نیاز است که یکی از آنها هم راستایی نظام و دولت است. همین طور هم راستایی مجلس و مردم با روح برنامه ای، ضروری است. متاسفم که بگویم نظام و دولت در ایران در مقاطعی هم راستا نبوده و نیستند. این عدم هم راستایی، مدیریت و برنامه ریزی را خنثی ساخته است. به علاوه مجلس و نظام برنامه نیز با هم، هم راستا نیستند. سوگوارانه باید گفت شرایطی پدید آمده است که انرژی ها تحلیل می رود و علیرغم اینکه چراغ اتاق های سازمان برنامه و دیگر دستگاه ها تا پاسی از شب روشن است، اتفاقات مثبت به سختی و صعوبت رخ می دهد. در یک کلمه ما باید فکری بحال افکار و ساختارهایمان بکنیم.
یکی از راه حل ها، ایجاد ساختارهای اندیشمند و متفکر برای پایش حرکت «کند و بطئی» توسعه کشور و اداره گران کشور است که سازمان برنامه و بودجه می تواند یکی از این ساختارها باشد.
سازمان برنامه و بودجه؛ از شورا تا وزارتخانه
سازمان برنامه و بودجه که کار خود را از هسته شورای اقتصاد آغاز کرد، تاریخچه ای پرفراز و فرود داشته است؛ گاهی در قالب وزارتخانه فعالیت داشته و زمانی هم به معاونت های مجزا مبدل شده است.
آیا سازمان برنامه و بودجه همان سازمانی است که امروز آن را می بینیم یا در طول تاریخچه اش فراز و فرود هایی بسیار رخ داده است؟ اصلا زمزمه های ایجاد چنین سازمانی از چه سالی شروع شد؟ اگر به تاریخچه چنین سازمانی بنگریم در ابتدای تاسیس، به عنوان «شورای اقتصاد» در سال 1316 بر می خوریم. حدود هشتاد سال پیش به منظور هماهنگ ساختن فعالیت های عمرانی و لزوم تهیه برنامه هایی جهت رشد اقتصادی و اجتماعی کشور شورای اقتصادی تشکیل شد. در 17 فروردین سال 1325 بود که به موجب تصویب نامه هیات وزیران مجمعی به نام «هیات تهیه نقشه اصلاحی و عمرانی کشور» تشکیل شد. هیات دولت پس از دریافت گزارشات ارائه شده از سوی این مجمع، در مرداد ماه سال 1325 تصویب کرد تشکل جدیدی به نام «هیات عالی برنامه» تشکیل شود تا به برنامه های ارائه شده از سوی وزارتخانه ها رسیدگی کند. هیات عالی برنامه در سال 1327 لایحه قانون برنامه هفت ساله عمرانی کشور را تهیه و به مجلس وقت ارائه کرد.
پیشنهاد هیات عالی برنامه در لایحه قانون برنامه هفت ساله عمرانی
در این لایحه برای نخستین بار با توجه به لزوم جلوگیری از ایجاد اصطکاک بین سازمان هایی که عملیات مشابه انجام می دهند از سویی و لزوم تحول اقتصادی کشور از سوی دیگر پیشنهاد شد؛ اجرای برنامه از طریق همکاری بین دوایر دولتی و سازمان های وابسته به دولت و نیز سازمانی خاص به نام سازمان برنامه انجام گیرد. به این ترتیب در شهریور ماه 1327 اداره ای به نام اداره دفتر کل برنامه تاسیس شد که بعدا این اداره، سازمان موقت برنامه نامیده شد. در نهایت طبق قانون برنامه عمرانی ایران، مصوب 26 بهمن 1327 سازمان برنامه به وجود آمد. تهیه برنامه تفصیلی و امکان سنجی اجرای طرح ها از تکالیفی بود که در برنامه اول برای سازمان جدید پیش بینی شده بود.
مهم ترین تحولات نظام برنامه ریزی در برنامه سوم عمرانی
نظام برنامه ریزی در برنامه سوم عمرانی تحولاتی اساسی یافت که یکی از مهم ترین آنها این بود که دستگاه های اجرایی و وزارتخانه ها به طور مستقیم وارد فرآیند برنامه ریزی شدند. در مراحل اول، چارجوب کلی برنامه شامل هدف های کلان و تخصیص بخشی اعتبارات از جانب معاونت اقتصادی سازمان برنامه تعیین و در مرحله بعدی برنامه های اجرایی بخش ها در کمیته های بخشی تهیه شد. کمیته های مزبور متشکل از نمایندگانی از معاونت اقتصادی سازمان برنامه و دستگاه های اجرایی ذی ربط بود. هدف از تشکیل این کمیته ها علاوه بر تسهیل فرآیند برنامه ریزی بخشی، گسترش و تعمیم مفاهیم برنامه ریزی در سطح وزارتخانه ها بود. همچنین سازمان برنامه از حالت اجرایی خارج و اجرای طرح های عمرانی به دستگاه ها و وزارتخانه ها محول شد. سازمان فقط اجرای طرح هایی را که در برنامه دوم بر عهده داشت، ادامه داد.
یکی دیگر از تحولات نظام برنامه ریزی در برنامه سوم عمرانی این بود که هیات نظارت و شورای عالی حذف شد و جای آن را هیات عالی برنامه و هیات حسابرسی گرفت ضمن اینکه معاونت طرح ها و برنامه در سازمان برنامه که مهم ترین وظیفه آن تهیه گزارش اقتصادی و ارزیابی طرح های در دست اجرا و سنجش اقتصادی آنها بود، ایجاد شد.
دیگر تحولی که می توان از آن یاد کرد این است که سازمان برنامه موظف شد در پایان شهریورماه هر سال گزارش اقتصادی سال جاری و نیز پیش بینی سال آینده را تهیه و به هیات عالی برنامه ارایه کند. بدین ترتیب با تصویب قانون برنامه و بودجه در 15 اسفند 1351، سازمان برنامه به دلیل انتقال وظیفه تهیه و تدوین تمامی بودجه به آن، «سازمان برنامه و بودجه» نامیده شد.
وظایف و اختیارات سازمان برنامه و بودجه
سازمان برنامه و بودجه ای که در سال 1351 تشکیل شد در زمینه برنامه ریزی، تنظیم بودجه و نظارت وظایف و اختیاراتی داشت که انجام مطالعات و بررسی های اقتصادی و اجتماعی به منظور برنامه ریزی و تنظیم بودجه و تهیه گزارش های اقتصادی و اجتماعی، تهیه برنامه درازمدت با تبادل نظر با دستگاه های اجرایی و تسلیم آن به شورای اقتصاد و نیز تهیه برنامه عمرانی پنج ساله طبق فصل چهارم این قانون از وظایف و اختیارات سازمان جدید بود.
پیشنهاد خط مشی ها و سیاست های مربوط به بودجه کل کشور به شورای اقتصاد، تهیه و تنظیم بودجه کل کشور، نظارت مستمر بر اجرای برنامه ها و پیشرفت سالانه آنها طبق مفاد فصل نهم این قانون و هماهنگ کردن روش ها و برنامه های آماری کشور هم در زمره وظایف و اختیارات سازمان برنامه و بودجه تعیین شد. سازمان برنامه و بودجه، کارآیی و عملکرد در دستگاه های اجرایی کشوری و گزارش آن به نخست وزیر و نیز گزارش ها و مسائلی که باید در شورای اقتصاد مطرح شود مورد بررسی قرار می داد.
سوال اینجاست که آیا سازمان برنامه و بودجه به همین منوال یا حداقل با همین عنوان به کار خود ادامه داد؟ پاسخ این سوال «خیر» است؛ چرا که براساس مصوبه هشتاد و ششمین جلسه شورای اداری در تاریخ 11 اسفند سال 1378 به منظور تحقق مطلوب وظایف و اختیارات رئیس جمهوری موضوع اصل 126 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و تامین یکپارچگی در مدیریت کلان و فراهم کردن زمینه تحقق مطلوب برنامه توسعه اقتصادی اجتماعی و فرهنگی کشور با ادغام دو سازمان برنامه و بودجه، و امور اداری و استخدامی کشور، سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور تشکیل شد و فعالیت های خود را از تیر ماه سال 1379 آغاز کرد.
وقتی سازمان به معاونت ریاست جمهوری تبدیل می شود
این سازمان در برهه ای از تاریخ فعالیتش به معاونت نهاد ریاست جمهوری نیز تبدیل شد. ماجرا از این قرار بود در سال 1386 شورای عالی اداری در یکصد و سی و سومین جلسه خود، در راستای تحقق چشم انداز جمهوری اسلامی ایران در افق 1404 و سیاست های کلی نظام و برنامه چهارم توسعه و به منظور حسن اجرای اصول 60، 124 و 126 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و اجرای مفاد ماده 154 برنامه چهارم توسعه مصوبه ای داشت دال بر اینکه معاونت نظارت و هماهنگی بر سیاست های اقتصادی و علمی معاون اول رئیس جمهوری، معاونت هماهنگی و نظارت راهبردی نهاد ریاست جمهوری، سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور و موسسات وابسته آن با تمام وظایف و اختیارات و مسوولیت ها و دارایی و تعهدات و اعتبارات و امکانات و نیروی انسانی، ادغام شوند و با عنوان دو معاونت به نام های «معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهور» و «معاونت توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رئیس جمهور» فعالیت خود را شروع کردند.
برهه احیای برنامه و بودجه
شورای عالی اداری در یکصد و شصت و هشتمین جلسه ای که در تاریخ 12 آذر 93 تشکیل داد به منظور ایجاد وحدت مدیریت و انسجام و یکپارچه سازی ساختار سازمانی لازم در اجرای اصول 126 و 124 قانون اساسی جمهوری اسلامی با احیاء و تشکیل سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور و استان ها موافقت کرد. این شورا در یکصد و هفتاد و ششمین جلسه اش که روز دوم مرداد ماه 1395 برگزار شد با توجه به اختیارات اصل 126 قانون اساسی، به منظور سازماندهی و انسجام بخشی به ماموریت ها و وظایف مربوط به حوزه های امور اداری و استخدامی و برنامه و بودجه تصویب کرد که وظایف رییس جمهوری در امور برنامه و بودجه، در قالب سازمان برنامه و بودجه کشور از جانب «معاون رییس جمهور و رییس سازمان برنامه و بودجه کشور» اداره شود.
اهم وظایف سازمان برنامه و بودجه
از اهم وظایف سازمان برنامه و بودجه می توان به مواردی نظیر انجام مطالعات و بررسی های اقتصادی - اجتماعی و پیش بینی منابع کشور به منظور تهیه و تنظیم سیاست ها و برنامه های بلندمدت، میان مدت و کوتاه مدت و همچنین بودجه های سالانه، مطالعه، بررسی و انجام امور مربوط به برنامه ریزی در چارچوب نظام برنامه ریزی کشور و پیشنهاد خط مشی ها و سیاست های مربوط به بودجه کل کشور به شورای اقتصاد اشاره کرد.
تخصیص منابع کشور برای فعالیت های جاری و عملیات عمرانی در چارچوب برنامه ها و سیاست های توسعه کشور ، نظارت مستمر بر اجرای برنامه ها و پیشرفت سالانه آنها، تعیین ضوابط اقتصادی، اجتماعی، فنی، و مالی به منظور ارزیابی فعالیت های انجام شده در دستگاه های اجرایی، ارزشیابی کارآیی و عملکرد دستگاه های اجرایی کشور و گزارش آن به رئیس جمهوری و تشخیص صلاحیت و طبقه بندی مهندسان مشاور و پیمانکاران و ارزیابی مداوم فعالیت های آنها از دیگر وظایف این سازمان به شمار می آید. دو وظیفه دیگر سازمان، تعیین معیارها، ضوابط و تنظیم اصول کلی و شرایط عمومی قراردادهای مربوط به طرح های عمرانی و مشخص کردن وام ها و اعتبارات خارجی مورد نیاز برای برنامه ها و طرح ها (مادە 25 قانون برنامه و بودجه) است.
چه کسانی بر کرسی ریاست سازمان برنامه و بودجه تکیه زدند
ابوالحسن ابتهاج، صفی اصفیا، مهدی سمیعی، خداداد میرزا فرمانفرمائیان، عبدالمجید مجیدی، حسین کاظم زاده، علی هزاره، محمد یگانه، منوچهر آگاه، مرتضی صالحی، خسرو هدایت و احمد آرامش به ترتیب روسای پیش از انقلاب سازمان برنامه و بودجه بودند.
اما در دورن پس از انقلاب به ترتیب علی اکبر معین فر، عزت الله سحابی، موسی خیر، محمد تقی بانکی، مسعود روغنی زنجانی، حمید میرزاده، محمد علی نجفی، محمد رضا عارف، محمد ستاری فر، حمیدرضا برادران شرکا، فرهاد رهبر، منصور برقعی، ابراهیم عزیزی، بهروز مرادی و محمدباقر نوبخت ریاست این سازمان را بر عهده داشتند. در این گزارش، نگاهی کوتاه به روسای سازمان برنامه و بودجه در زمان بعد از انقلاب اسلامی داریم که بدین شرح است:
نخستین رئیس برنامه و بودجه بعد از انقلاب
«علی اکبر معین فر» در سال 1306 در تهران به دنیا آمد. در سال 1326 در آزمون ورودی دانشکده فنی دانشگاه تهران ثبت نام و رشته راه و ساختمان را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد. او مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته مهندسی زلزله از دانشگاه واسدا توکیو اخذ کرد. موضوع مهندسی زلزله و اساسا طراحی ساختمان ها در برابر زلزله در کشور، با نام علی اکبر معین فر شروع می شود. وی اساسا به همین دلیل، بنا به درخواست «ابوالحسن بهنیا» که ریاست دفتر فنی سازمان برنامه و بودجه را بر عهده داشت، به آن سازمان دعوت بکار شد.
ایجاد شبکه شتاب نگاری کشور از خدمات بنیادی معین فر در زمان فعالیت در دفتر فنی سازمان برنامه و بودجه بود. همچنین معین فر در سازمان برنامه و بودجه شروع کننده بسیاری از آئین نامه ها و دستورالعمل های فنی بود و علاوه بر استاندارد 519 که شاید قدیمی ترین دستورالعمل فنی در صنعت ساختمان ایران باشد، «آئین نامه بتن ایران» در زمان تصدی ایشان در سازمان شروع شد و ابتدا با عناوین دستورالعمل های 1–18 تا 5–18 منتشر گردید. تدوین مجموعه مقررات ملی در وزارت مسکن و شهرسازی یکی دیگر از خدمات معین فر به شمار می رود.
تثبیت جایگاه سازمان برنامه در نظام اقتصادی
«عزت الله سحابی» (1358 - 1359) که در سال 1309 و در تهران متولد شد. رئیس سازمان برنامه و بودجه در زمان دولت مهدی بازرگان بود. وی دانشآموخته رشته مهندسی مکانیک دانشکده فنی دانشگاه تهران بود. او در سال های 1327 و 1328 در مجله «فروغ علم» و در سالهای 1331 و 1332 در مجله «گنج شایگان» به عنوان سردبیر این نشریات فعالیت می کرد و در سال 1358 یعنی در سن 49 سالگی به درخواست مهدی بازرگان (دایی همسرش) و پدرش یداله سحابی به ریاست سازمان برنامه و بودجه انتخاب شد. از مهم ترین اقداماتی که در زمان ریاست وی در سازمان برنامه صورت گرفت می توان به تصویب قانون تجارت خارجی و قانون تشکیل مراکز تهیه و توزیع اشاره کرد. از دیگر فعالیت های مهم وی در سازمان برنامه و بودجه تثبیت جایگاه سازمان برنامه در نظام اقتصادی کشور بود که این بحث از زمان ریاست معین فر در سازمان برنامه و بودجه مطرح شده بود.
رئیس انقلابی سازمان برنامه و بودجه
«موسی خیر» (1359 - 1360) که فارغ التحصیل دانشکده فنی دانشگاه تهران بود در سال 1359 در زمان دولت شهید «محمدعلی رجایی» به عنوان رئیس سازمان برنامه و بودجه انتخاب شد و پس از مدتی نیز به رئیس انقلابی سازمان برنامه و بودجه مشهور شد. از مهمترین اقداماتی که در زمان ریاست وی صورت گرفت، تعطیلی سازمان برنامه و بودجه به مدت یک هفته به منظور بازسازی و پاکسازی آن از کارکنان ضدانقلاب بود. دلیل این اقدام وی ایجاد هماهنگی کامل بین نیروها و برکناری نیروهای مخالف بود.
تهیه اولین برنامه توسعه پس از انقلاب
پس از موسی خیر نوبت به «محمدتقی بانکی» (1360 - 1363) رسید. او در سن 35 سالگی به سمت معاون بودجه ریزی و نظارت سازمان برنامه و بودجه منصوب شد و ریاست او از سال 1360 تا 1363 ادامه داشت. بانکی در سال 1325 در تهران به دنیا آمد و مدرک کارشناسی عمران خود را از دانشکاه تهران اخذ کرد. وی مقطع کارشناسی ارشد و دکترای خود را در دانشگاه میسوری آمریکا در رشته مدیریت شرکت های ساختمانی گذراند.
در دوران مدیریت بانکی، تشکیلات سازمان برنامه کمی انسجام خود را بازیافت و فعالیت های آن گسترش یافت. در همین دوران سازمان، اقدام به تهیه اولین برنامه توسعه پس از انقلاب کرد. این برنامه در سال 1361 برای اجرا در دوره پنجساله 66 - 1362، تهیه و به تایید شورای اقتصاد و به دنبال آن در تیرماه سال 1362 به تصویب هیات دولت رسید و آماده تقدیم به مجلس شد. این برنامه پس از طرح در مجلس شورای اسلامی و انجام بررسی های مقدماتی بنا به مجموعه شرایط کشور خصوصا جنگ تحمیلی در آن دوران متوقف ماند و به تصویب مجلس نرسید و امکان اجرا نیافت. این برنامه، بعدها به برنامه صفر توسعه معروف شد.
هواداران اقتصاد آزاد در وزارت برنامه و بودجه
پس از تغییر وضعیت سازمان برنامه و بودجه به وزارت برنامه و بودجه در دی ماه سال 1363، «مسعود روغنی زنجانی» (1363 - 1374) در اسفند 1363 به سمت قائم مقام نخست وزیر در سازمان برنامه منصوب شد. پس از حدود 8 ماه فعالیت روغنی زنجانی در سمت قائم مقامی، وی در آبان 1364 به عنوان اولین وزیر برنامه و بودجه انتخاب شد و تا شهریور 1368 در این سمت فعالیت کرد. در دوران وزارت روغنی زنجانی یک تیم اقتصادی منسجم از هواداران اقتصاد آزاد در سازمان برنامه شکل گرفت که توانست توانمندی خود را در شناخت عملکرد اقتصاد ایران نشان دهد.
با تغییر وضعیت وزارت برنامه و بودجه به سازمان برنامه و بودجه در سال 68، روغنی زنجانی در دولت اول سازندگی (مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی) از 11 شهریور سال 1368 مجددا به سمت ریاست سازمان برنامه و بودجه انتخاب شد که در این زمان اولین برنامه توسعه جمهوری اسلامی به منظور بازسازی اقتصاد به شدت آسیب دیده نوشته شد. البته این برنامه در اجرا با مشکل رو به رو شد و به اهداف خود از جمله رشد اقتصادی دست نیافت.
پس از آن برنامه دوم توسعه اقتصادی - اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی در یک ماده واحده و 101 تبصره برای اجرا در مدت 5 سال (1378 - 1374) تهیه و به هیات دولت و سپس مجلس ارائه شد و در تاریخ 20 آذر 1373 به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید. این برنامه نیز که در راستای برنامه اول توسعه و در جهت آزادسازی اقتصاد ایران تهیه شده به برنامه دوم تعدیل اقتصادی شهرت یافت.
توقف برنامه دوم توسعه
پس از روغنی زنجانی، «حمید میرزاده» در سال 1374 و در سن 45 سالگی به سمت ریاست سازمان برنامه و بودجه انتخاب شد. ریاست وی تا سال 1376 ادامه داشت. او که در سال 1329 در سیرجان متولد شد، تحصیلات خود را در مقطع دیپلم ریاضی در آنجا به اتمام رساند و پس از آن در دوره کارشناسی شیمی از دانشگاه فردوسی مشهد در سال 1352 فارغ التحصیل شد. وی پس از انجام خدمت سربازی در سال 1354 به عنوان دبیر شیمی در دبیرستان های سیرجان مشغول به کار گردید. در سال 1355 برای ادامه تحصیلات به تهران آمد و در پلی تکنیک تهران برای دوره کارشناسی ارشد مهندسی پلیمر پذیرفته و در سال 1357 فارغ التحصیل شد و از فروردین 1358 به عنوان عضو هیات علمی در دانشگاه شهید باهنر کرمان استخدام گردید. در سال 1373 موفق به دریافت درجه دکترا در همین رشته از دانشگاه نیو ساوت ولز استرالیا شد. در دوران میرزاده، برنامه دوم در اجرا به دلیل کاهش درآمد نفت، افزایش نرخ ارز، افزایش شدید نرخ تورم و بحران بدهی های خارجی و در پی آن فشار افکار عمومی در بخش های اصلی آن از جمله آزاد سازی نرخ ارز متوقف شد.
ریاست استاد ریاضیات
«محمدعلی نجفی» (1376 - 1379) در 1330 در تهران به دنیا آمد و در دبیرستانی واقع در ناصر خسرو تحصیلات متوسطه خود را با مدرک دیپلم ریاضی به پایان رساند. برای تحصیل مهندسی وارد دانشگاه صنعتی شریف شد و بعدها به رشته ریاضی رو آورد. پس از لیسانس ریاضی در مهر 1353 وارد دوره تکمیلی موسسه فناوری ماساچوست شد. هر چند تحصیلات خود را در این مقطع ناتمام رها کرد. او در سال 1376 یعنی در سن 46 سالگی رییس سازمان برنامه و بودجه شد و ریاستش تا سال 1379 ادامه داشت.
برنامه سوم توسعه اقتصادی - اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی به دست کارشناسان سازمان برنامه در زمان ریاست وی تهیه شد. سازمان برنامه، برنامه سوم را در 3 بخش، 26 فصل و 199 ماده برای اجرا در مدت 5 سال (1383 - 1379) تهیه و به هیات دولت ارائه داد. این برنامه در تاریخ 17 فروردین سال 1379 به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید.
هشت رئیس در 16 سال؛ دوران بی ثبات مدیریت بودجه
ویژگی اساسی مدیریت سازمان برنامه و بودجه در دولت های هفتم تا دهم، تغییرات ساختاری، عناوین گوناگون و دوره های کوتاه ریاست بود. با پایان سال های جنگ و آغاز فرایند سازندگی در کشور، ضرورت های برنامه ریزی توسعه و بودجه ریزی کارشناسی شده برای دستگاه های مختلف، بر وزن و اهمیت سازمان برنامه و بودجه افزود. در دوره اصلاحات تا روی کار آمدن دولت یازدهم، هشت نفر بر کرسی ریاست این سازمان تکیه زدند که نخستین آنها «محمدعلی نجفی» بود و سپس نوبت به «محمدرضا عارف» رسید.
ادغام برنامه و بودجه با سازمان امور استخدامی
پس از ادغام سازمان برنامه و بودجه و سازمان امور استخدامی کشور در اسفند 1378، سازمان «مدیریت و برنامه ریزی» ایجاد شد. با این ادغام حوزه فعالیت سازمان گسترش یافت چون علاوه بر تخصیص اعتبارات، بخش بزرگی از تامین نیروی کشور را نیز بر عهده گرفت. در خرداد سال 1379 محمدرضا عارف (1379 - 1380) در سن 49 سالگی به ریاست سازمان انتخاب شد و تا پایان دولت اول اصلاحات در این سمت باقی ماند. عارف در سال 1330 در یزد به دنیا آمد و مدرک کارشناسی خود را در رشته مهندسی برق از دانشکده فنی دانشگاه تهران اخذ گرفت و برای ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد و دکترا راهی آمریکا شد.
تهیه و تدوین برنامه بدیع توسعه
«محمد ستاری فر» (1380 - 1383) در سال 1331 در اصفهان متولد شد. پس از پایان تحصیلات ابتدایی و متوسطه راهی آمریکا شد و در رشته اقتصاد با گرایش برنامه ریزی و توسعه در یکی از دانشگاه های این کشور مشغول به تحصیل شد. وی اکنون استادیار و از اعضای هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی است. ستاری فر در سن 49 سالگی به ریاست سازمان مدیریت و برنامه ریزی انتخاب شد و مدت ریاست وی از سال 1380 تا 1383 ادامه داشت.
از مهم ترین اقداماتی که در زمان وی تحقق یافت تهیه و تدوین برنامه چهارم توسعه بود. این برنامه با رویکردی متفاوت نسبت به برنامه های اول، دوم و سوم تهیه و به هیات دولت ارائه شده است. از نکات بدیع برنامه چهارم توجه به آمایش سرزمین، توازن منطقه ای، حفاظت از محیط زیست در فصل 5 و 6 از بخش برنامه چهارم و رشد بهره وری سالانه بود.
آخرین رئیس سازمان مدیریت و برنامه ریزی دولت اصلاحات
هنوز یک سال از کار دولت «سیدمحمد خاتمی» باقی مانده بود که به جای ستاری فر، «حمیدرضا برادران شرکا» در سن 51 سالگی و از سال 1383 تا 1384 ریاست سازمان را بر عهده گرفت؛ دوره کوتاهی که به نوعی ادامه فرآیند برنامه ریزی های اقتصادی دولت اصلاحات بود. او در سال 1332 متولد شد و تحصیلات خود را در رشته اقتصاد ادامه دارد و مدرک کارشناسی ارشد و دکترای خود را از دانشگاه فلوریدا آمریکا دریافت کرد. او عضو بازنشسته هیات علمی دانشکده اقتصاد از دانشگاه علامه طباطبایی تهران است.
ناهماهنگی رئیس سازمان مدیریت با رئیس دولت
«فرهاد رهبر» (1384 - 1385) در سال 1338 در سمنان متولد شد و دارای درجه دکترای تخصصی در رشته اقتصاد نظری از دانشگاه تهران است. او همچنین استاد و عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران است. او در سن 46 سالگی به ریاست این سازمان انتخاب شد و مدت زمان کوتاهی بر این صندلی تکیه زد.
از مهم ترین اقداماتی که در زمان فرهاد رهبر صورت گرفت موافقت نامه طرح های عمرانی با دو وزارتخانه صنایع، معادن و نیرو و همچنین بودجه ریزی عملیاتی با اولویت شفاف سازی بود که این لایحه تدوین و با تصویب آن در دولت و مجلس و تایید شورای نگهبان، به قانون تبدیل شد. اما از آنجایی که در تصمیمات و سیاست های اقتصادی دولت با سازمان برنامه هماهنگی وجود نداشت، این وضعیت زمینه کوتاه شدن دوران مدیریت فرهاد رهبر بر سازمان را به همراه آورد.
تبدیل سازمان به دو معاونت
سازمان مدیریت و برنامه ریزی در سال 1386 با تغییر ساختاری مواجه شد و به دو معاونت «برنامه ریزی و نظارت راهبردی» و معاونت «سرمایه انسانی و توسعه مدیریت» مبدل شد که اولی نقش و وظایف سازمان برنامه و بودجه سابق و دومی نقش سازمان امور اداری و استخدامی سابق را بر عهده داشت. در این زمان که «منصور برقعی» (1385 - 1386) ریاست سازمان مدیریت و برنامه ریزی را بر عهده داشت با حکم رئیس جمهوری وقت «محمود احمدی نژاد» به ریاست سازمان برنامه ریزی و نظارت راهبردی انتخاب شد.
معاونی دور از دسترس رسانه ها
«ابراهیم عزیزی» (1386 - 1390) متولد 1342 در کرمانشاه است که تحصیلات دکترای حقوق خصوصی دارد. وی نماینده مجلس، معاون توسعه مدیریت و سرمایه انسانی، معاون برنامه ریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهوری و سخنگوی شورای نگهبان بوده است. عزیزی در سن 44 سالگی به ریاست معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی انتخاب شد. وی جزو کمیته نویسندگان برنامه پنجم توسعه نیز بود. عزیزی تلاش کرد تا به احیای ساختار سازمان مدیریت و برنامه ریزی در معاونت نظارت راهبردی بپردازد اما نتوانست در این زمینه موفق شود. عزیزی اکثرا برنامه هایش را به دور از چشم رسانه ها جلو می برد، به طوری که در طول سال ها فعالیتش در دو معاونت ریاست جمهوری (توسعه مدیریت و سرمایه انسانی/ نظارت راهبردی و برنامه ریزی) مصاحبه های انگشت شماری از او منتشر شده است.
آخرین معاون برنامه ریزی و نظارت راهبردی دولت احمدی نژاد
«بهروز مرادی» (1390 - 1392) آخرین معاون برنامه ریزی و نظارت راهبردی دولت احمدی نژاد بود. او از خرداد 91 تا مراسم تودیع و معارفه رییس جدید در دولت یازدهم در این سمت باقی ماند. وی دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشته مدیریت و دکترای مدیریت دولتی است. مرادی در مجلس هشتم به عنوان نماینده دولت در صحن علنی مجلس درباره مباحث یارانه ای حاضر می شد. در یکی از جلسات نمایندگان یک سری آمار از اجرای مرحله اول هدفمندی یارانه ها اعلام کردند که با اعتراض شدید وی همراه شد. با اتمام کار دولت دهم، رئیس جمهور سابق در احکام جداگانه ای مسئولان دانشگاه جامع بین المللی ایرانیان را منصوب و مرادی را به عنوان معاون و نماینده خود انتخاب کرد.
منابع: